من آنجا خواهم بود
باگوان عزیز:وقتی در مورد زندگانی های گذشته صحبت می کنید من می ترسم. من هرگز خاطره ای نداشته ام؛ تنها احساسی مبهم؛ و درجایی می دانم که نمی خواهم بدانم.... مگر اینکه خاطره ای از شما باشد. و در مورد زندگانی های آینده، بسیار غمگین می شوم، فقط همین فکر که باید دوباره از نو شروع کنم: خانواده، مدرسه، مبارزه برای بقا و بالاتر از همه: شما آنجا نخواهید بود. چگونه شما را به یاد بیاورم، چگونه نتوانم این هدیه ی بزرگ را که شما هستید از یاد نبرم؟ مایلم این لحظه تا ابدیت کش پیدا کند و هرچیز دیگر را فراموش کنم. آیا یک عمل جراحی بزرگی و جادویی ممکن است؟ می خواهم شفا بیابم...
کاویشو، من دقیقاٌ آن عمل جراحی جادویی را که درخواست می کنی انجام می دهم. آیا فکر می کنی که کار من فقط انتقال واژه ها و مفاهیم و فلسفه هاست به شما؟ شما روی تخت جراحی من دراز کشیده اید. نیازی نیست که گذشته را به یاد بیاوری. هرگاه در مورد گذشته صحبت کرده ام، فقط به این دلیل بوده تا شما آگاه شوید که قبلاٌ فرصت های بسیار را از دست داده اید. مراقب باش که این بار از دست ندهی. هزاران زندگانی گذشته است و شما در یک چرخه و یک مسیر ثابت حرکت کرده اید. این بار از این دایره بیرون بزن. و اگر این بار بتوانی از این دایره بیرون بزنی، برای تو زندگی آینده ای وجود نخواهد داشت ابدیت از آن تو است.
و این چیزی است که از من می خواهی: آیا راهی هست که این لحظه تا ابدیت کش پیدا کند؟ این است آن فرصت: این سکوت، این رقص، این سرور می تواند به شما کمک کند تا از این دور باطل بیرون بیا، و دیگر هرگز وارد رحمی دیگر نخواهی شد. همینجا باقی خواهی ماند، نه به صورت بدن یافته، بلکه فقط همچون یک آگاهی خالص، منتشر شده در سراسر جهان هستی.
شما دنیا هستید
شما دنيا هستيد
باگوان عزیز: وقتی می گویید که مایل هستید ما سطح آگاهی دنیا را ارتقا بدهیم، برای من معما می شود.
من احساس می کنم که نیاز دارم با تمام نیرو پاهای خودم را روی زمین محکم نگه دارم. و به نوعی "دنیا" را تماماٌ ازیاد می برم و از اینکه می توانم در سرور مست کننده و رقص سکوت این حوزه ی بوداگون ناپدید شوم، خوشحال هستم. پس ما چه باید بکنیم تا این نگرش شما را ارضا کنیم؟
بهترين آزادي
باگوان عزيز:اين درختان چه دارند كه چنين احساس هاي كهني را در من برمي انگيزند؟ آنان چه موجودات ساكت و ساكني هستند! به نظر مي رسد آن ها شرافتي را حمل مي كنند كه نتيجه ي شناخت ابديت است و آن ها نماينده ي چيزي هستند كه من بايد بدانم و يا وقتي مي دانسته ام. شكل آن ها فقط زيبا و شكيل نيست،آن ها چنان اغواگر و چنان جذاب هستند كه بيانگر چيزي بي شكل هستند كه من حتي احساس مي كنم نياز ندارم دركش كنم، بلكه مشتاقم در آن دربرگرفته شوم.غريزه اين است كه به سمتشان بروم و ارتباط پيدا كنم، ولي درآغوش گرفتن يا لمس درخت به نظر نمي آيد كه نكته ي اصلي باشد. و مي دانم كه بيشتر اوقات، شما را همچون يك درخت احساس كرده ام، زيرا كه همان كيفيت ها را داريد.آيا درختان سعي مي كنند چيزي به ما بگويند؟
در جهان هستي همه چيز سعي دارد چيزي به تو بگويد ، نه فقط درختان. كوهستان ها، اقيانوس، رودخانه ها، آسمان، ابرها ، همه به تو چيزي مي گويند. به تو مي گويند كه جهان هستي ابدي است، كه شكل ها عوض مي شوند، ولي عصاره هميشه باقي است. بنابراين با شكل ها هويت نگير، با عصاره تنظيم شو. بدن تو شكل تو است. ذهن تو، شكل تو است. واقعيت وجود تو وراي اين دو است. و آن واقعيت، همه چيز دارد.
انسانيت جديد
باگوان عزيز:چند سال پيش، آلوين تافلر كتابي نوشت به نام " شوك آينده".در اين كتاب او دنياي ما را كه سريع تر از هميشه در تغيير است توصيف مي كند. و نه تنها اين، بلكه روند اين رشد نيز همواره درحال افزايش است.او تشريح مي كند كه چگونه نيمي از آمريكايي ها دست كم هر پنج سال يك بار خانه عوض مي كنند و مردم چگونه شوهران، زنان، شغل ها و شهرهايشان را با سرعتي روبه افزايش تغيير مي دهند.او همچنين به افزايش عظيم اطلاعات علمي و غير آن اشاره مي كند.گفته مي شود كه دانش بشر هر ده سال دوبرابر مي شود و زمان دوبرابرشدن آن پيوسته درحال كاهش است.در مقايسه با دنياي نسبتاً بدون تغيير پدران و پدربزرگ هاي ما، اين واقعاً پديده اي تازه است.در روزگار قديم مي گفتند كه براي يك رشد طبيعي و پرهيز از بيماري هاي رواني، داشتن يك احساس ثبات الزامي است. اين ثبات يقيناً براي هميشه ازبين رفته است.حتي اگر ما از چندين بلايي كه بشريت پيش رو دارد پرهيز كنيم،
قضاوت نكن
اشو عزيز:سال ها پيش يكي از دوستان خوب من خودكشي كرد. من او را در پونا ملاقات كرده بودم و او چيزهايي به من مي گفت كه من هرگز درك نكردم ، بعد ديگري از دنيا بود. همه از او دوري مي كردند، آنان فكر مي كردند كه آن زن ديوانه است.ولي او مرا بسيار دوست داشت. و يك روز به من گفت، "دليلي براي من وجود ندارد كه زنده باشم. اينك پيامي دريافت كرده ام. كاري هست كه بايد از طريق اين بدن انجامش دهم.پس از آن، خودم را خلاص خواهم كرد." آنچه او مي گفت، چيزي نبود كه من تجربه كرده باشم ،نمي دانم كه درست بوده يا نه، پس نمي توانم بگويم كه او در دنياي خيالي خودش زندگي مي كرد.ولي من هرگز كسي را نديده ام كه چنين با شدت و با صداقت زندگي كرده باشد.او بيشتر و بيشتر به كسي كه هيچكس نيست تبديل مي شد.
زبان بين المللي
باگوان عزيز:
در زبان ژاپني، واژه ي عشق تصويري از شخصي است كه شكمي بزرگ دارد و با دست هايي به نشانه ي پيشكش كردن، زانو زده است. تصوير چنين معني مي دهد: من خيلي پر هستم، به من اجازه دهيد تا سهيم شوم، لطفاً از من بگيريد." باگوان، آيا درست است كه فرهنگ هايي كه از نمادها استفاده مي كنند، بيشتر از ساير فرهنگ ها در برابر فروپاشي ارزش ها محافظت شده هستند، براي نمونه در مورد واژه ي "عشق" در زبان انگليسي؟