لیست مطالب
وابستگي
آن دم كه كسي را وابسته شدي جز تيره روزي نصيبي نخواهدت بود.از همان آغازين لحظه وابستگي حس تيره روزي و ادبار ،روحت را آزرده مي كند چرا كه وابسته بودن يعني تن به بردگي سپردن. زيرا آن كس كه وابسته اش مي شوي بر تو غالب مي آيد و كسي خواستار آن نيست تا كسي بر او غالب شود. و در وابستگي عشق توان شكفتنش از دست مي رود. عشق را گل شكوفا گشته رهائي معنا كرده اند كه براي شكفتنش محتاج مكان است. و آن ديگري نبايد در راه به گل نشستنش مانع شود كه بسي حساس است و لطيف.
و اين همان جدال ابدي است كه همواره ميان آن به اصطلاح عشاق رخ مي دهد.آنان خصم ديرين يكديگرند و پيوسته در پيكار . زنان و شوهرانشان را بنگريد ،به راستي آنان به چه كارند؟عشق ورزيشان تنگياب است و نادر و بگو مگو هايشان اينك قاعده زندگي گشته است.
كمال نايافتگان عاشق ويرانه كردن رهائي هر يك را آرزومندند و او را در غل و زنجير مي كند و بندي به گردنش استوار كرده و به گرد او محبسي فراز مي كند.
كمال يافتگان عاشق براي آزادي آن ديگري دست همت پيش آورده و هر مانعي را از پيش پا بر مي دارد و نابود مي كند و چه فرخنده لحظه اي است آن دم كه عشق با رهائي همدم و همراه شود .چه را كه رهايي عشقي گرانپايه و پر بهاتر است.پس اگر عشقي يافت شد كه در پي نابودي رهائي بر آمده باشد،فاقد ارزش است.عشق را ميتوان رها كرد و رهائي را بايد پسا دست نهاد و نگاه داشت و بي رهائي هرگز طعم شادمانگي نخواهد چشيد و امكاني براي شاد بدن متصور نتوان بود.
همه جد وجهد من در اينجا نيز آن است تا تورا از وابستگي برهانم . در اينجايم تا رهائيت دهم.نمي خواهمت لنگان در پي ام روانه گردي و خواهان آنم تا خويشتن خويش را بيابي و روزي كه چنين شود به راستي مي تواني بر من عاشق شوي و پيش از آن هرگز.من شمايان را عاشقم و چاره اي جز عشق ندارم. مسئله اين نيست كه آيا مي توانم بر شما عاشق شوم يا نه من بي هيچ چون و چرائي شما را عشق مي ورزم