مدیتیشن
بدن روحانی
پس از پنجمین بدن تو هنوز هم به درون قلمرو دیگر بعدی دیگر حرکت می کنی حرکت و جا به جایی از نخستین بدن تا به بدن چهارم از بیرون به درون است از بدن چهارم به پنجم از پایین به بالاست و از دماغه قبل از بدن پنجم بی معنی و پوچ است تو دارای نفس نیستی بنابراین چگونه می توانی آن را از دست بدهی؟
پنجمین بدن غنی ترین است نقطه اوج کل چیزهایی است که برای بنی نوع انسان میسرند بدن پنجم ستیغ قله فردیت (Individuality) قله عشق قله مهر ورزی (Compassion) و قله تمامی آن چیزهایی است که ارزشمند هستند خارها از دست رفته اند اینک گل نیز باید از دست برود آن گاه صرفا عطر وجود خواهد داشت نه گل.
بنابراین از بدن پنجم به بعد مساله بالا پایین پهلو درون و بیرون در میان نیست مساله بودن با یک نفس یا بودن بدون نفس است و نفس دشوارترین چیزها دشوارتر از همه چیز برای از دست دادن است.
هیچ روشی برای حرکت به ورای بدن پنجم وجود ندارد زیرا هر نوع شیوه ای محدود و مقید به نفس است لحظه ای که روشی را به کار می بری نفس نیرو می گیرد بنابراین آنان که متوجه رفتن به فراسوی بدن پنجم هستند از بی روشی سخن می گویند آنان از بی شیوگی حرف می زنند حال دیگر مساله « چگونه» در میان نیست از بدن چهارم به بعد هیچ روشی میسر نیست.
تا پنجمین بدن می توانی از روش استفاده کنی ولی از آن پس هیچ طریقه ای به کار نخواهد آمد زیرا کاربر خود از دست رفته است اگر هر چیزی را به کاربری کاربر قوی تر می شود نفس وی تبلور را پی می گیرد نفسش سلول تبلور خواهد شد بدین سبب آنان که در پنجمین بدن برجای مانده اند از وجود ارواح بی حد و حصر روان های لایتناهی سخن می گویند آنان به هر روحی چنان می اندیشند که پنداری یک اتم است.
اما این نفس مشبع ناگزیر است از دست برود و گم شود ولی وقتی که هیچ روشی در بین نیست چگونه آن را گم کنی؟ وقتی که هیچ راهی نیست چطور به فراسویش بروی؟ چطور از آن بگریزی؟ دری وجود ندارد راهبان ذن از دروازه بی دروازه (gateless gate) سخن می گویند حال دیگر هیچ دروازه ای وجود ندارد و هنوز هم انسان کماکان ناچار است به فراسوی آن برود.
پس چه کنیم؟ نخستین چیز: با تبلور همذات پنداری نکن دقیقا از این منزل دربسته « من » آگاه باش فقط نسبت به آن بیدار و هشیار باش – هیچ کاری نکن – و به ناگاه انفجاری در کار است! تو در فراسوی آن خواهی بود.
تلاش و تقلا لازم است به آنها احتیاج داری ولی آنها محدودیتی دارند آنها تا به پنجمین بدن مورد نیازند ولی از بدن پنجم به ششم بی مصرف و بی فایده اند تو به هیچ جایی نخواهی رفت! رفتن تو به ناکجاست غار هرگز بیرون بطری نبوده است.
مشکل یوگی (yogi) های هندی همین است آنان عبور از بدن پنجم را دشوار می یابند زیرا محسور شیوه اند شیوه آنان را به خوابی مصنوعی فرو برده است آنها همیشه با روش کار کرده اند تا به پنجمین بدن دانش ویژه ای برای گذاشتن هست و یوگی ها تا بدانجا را به سهولت گذاشته اند عبور از آن بدن های اولیه یک تلاش بوده است و آنان توانسته اند آن را به انجام برسانند! مهم نیست که به چه شدت و حدتی نیاز بوده است این مساله برای ایشان اهمیتی نداشته است میزان تلاش و تقلا مطرح نیست آنها از عهده اش برمی آیند ولی حال در بدن پنجم آنان ناچارند از قلمرو روش¬مند به وادی بی روشی بگذرند حالا گیج و سردرگم می شوند فروکش می کنند متوقف می شوند و برای بسیاری از جویندگان پنجمین بدن پایان راه است.
به همین دلیل است که سخن از پنج بدن می رود نه هفت بدن کسانی که فقط تا بدن پنجم رفته اند فکر می کنند که آنجا آخر کار است این پایان نیست این آغازی جدید است حال تو باید از انفرادی به ناانفاردی از فرد به نافرد حرکت کنی ذن یا طریقت هایی مثل ذن یا انجام بی تلاش می تواند بسیار کارساز باشد و کمک کند.
ذاذن (zazen) یعنی فقط نشستن هیچ کاری نکردن بی عملی (Non – doing) قلمروی خاص خود را داراست موهبت و تبرک خویش را دارد تنظیم و سازگاری خود را واجد است اما از بدن پنجم است به بدن ششم این را باید پیش از رسیدن بدانجا فهمید.