مدیتیشن
رویاهای هفت بدن - روان شناسی رؤیاها
ما هفت بدن داریم مادی اثیری ستاره ای ذهنی روحانی کیهانی و نیروانی. هر بدنی رؤیای خود را داراست در روان شناسی غربی بدن مادی را به عنوان خودآگاه بدن اثیری را به مثابه ناخودآگاه و بدن ستاره ای را تحت عنوان ناخودآگاه جمعی می شناسند.
بدن مادی رویاهای خود را می آفریند اگر معده ات دچار آشوب باشد نوع خاصی از رویا آفریده می شود اگر مریض باشی تب داشته باشی بدن مادی رویای خاص خود را می آفریند. یک چیز قطعی است: رویا به سبب یک ناآسودگی (diss-ease) یک ناآرامی خلق شده است.
ناراحتی جسمی ناآرامی جسمی رویای خاص عالم خویش را خلق می کند چندان که یک رویای جسمی می تواند حتی از بیرون هم برانگیخته شود. تو خوابیده ای اگر پارچه مرطوبی دور پاهایت باشد شروع به خواب دیدن خواهی کرد ممکن است خواب ببینی که در حال عبور از یک رودخانه ای اگر بالشی روی قفسه سینه ات باشد شروع به خواب دیدن خواهی کرد ممکن است خواب ببینی که کسی رویت نشسته یا یک سنگ رویت افتاده . این خواب ها رویاهایی هستند که از طریق بدن مادی می آیند.
بدن اثیری- بدن دوم- به طریق خود خواب می بینند. این رویاهای اثیری سرگشتگی بسیاری در روان شناسی غربی آفریده اند. فروید (freud) رویاهای اثیری را با رویاهای مخلوق سرکوب امیال التباس کرد رویاهایی وجود دارند که معلول سرکوب امیال و خواسته ها هستند اما این رویاها به بدن اول تعلق دارند به بدن مادی اگر امیا مادی خواسته های جسمی را سرکوب کرده باشی اگر برای مثال پرهیز کرده یا روزه گرفته باشی – آن وقت خیلی امکان دارد که خواب صبحانه ببینی یا اگر رابطه جنسی خود را سرکوب کرده باشی آن گاه امکان زیادی وجود دارد که خواب تخیلات جنسی ببینی اما این خواب ها به اولین بدن تعلق دارند بدن اثیری بیرون از تجسس و پژوهش روان شناختی مانده بنابراین رویاهای آن چنان تعبیر و تفسیر شده اند که گویی به نخستین بدن بدن مادی تعلق دارند در این صورت سرگشتگی بسیاری آفریده شده است.
بدن اثیری می تواند در رویاها سفر کند امکان زیادی وجود دارد که بدن اثیری کالبدت را ترک کند وقتی آنها را به یاد می آوری به عنوان یک رویا به یاد آورده می شوند ولی به همان معنا و مفهوم نیستند که رویاهای بدن مادی دارند. بدن اثیری می تواند هنگامی که خواب هستی از کالبدت خارج شود بدن مادی ات آنجا خواهد بود ولی بدن اثیری ات می تواند خارج شده و در فضا سفر کند فضای محدودکننده ای برای آن وجود ندارد مسأله مسافت برای بدن اثیری در میان نیست کسانی که این را نمی فهمند کسانی که وجود بدن اثیری را تصدیق نمی کنند ممکن است این را به مثابه عالم ناخودآگاه تفسیر کنند آنان ذهن انسان را به دو خطه خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم و مجزا می کنند آنگاه رؤیابینی فیزیولوژیایی (physiological) «خودآگاه» نامیده می شود و خواب دیدن اثیری «ناخودآگاه» نام می گیرد رویابینی اثیری ناخودآگاه نیست همان قدر خودآگاه است که رویابینی فیزیولوژیایی اما خودآگاه در سطحی دیگر اگر از بدن اثیری ات آگاه شوی رویاهای مرتبط با آن بدن خودآگاه می شوند.
درست همان طور که رویاهای فیزیولوژیایی می توانند از بیرون آفریده شوند رویاهای اثیری هم به عینه می توانند از خارج برانگیخته و خلق شوند.
مانترا (mantra) یکی از طرق خلق بینش ها و رویاهای اثیری است یک مانترای خاص یا یک نادا(nada)ی خاص- کلمه ای ویژه که در مرکز اثیری به طور مکرر ادا می شود- می تواند رویاهای اثیری بیافریند شیوه های بسیاری وجود دارند. صدا یکی از آن هاست.
صوفیان برای خلق بینش های اثیری از عطر استفاده می کنند . یک عطر خاص می تواند رؤیایی خاص را بیافریند رنگ ها نیز می توانند کارساز باشند و کمک کنند لیدبیتر (Leadbeater) یک بار رویای اثیری از رنگ آبی داشت- فقط آبی، ولی از یک ته رنگ خاص وی در تمام فروشگاه های جهان شروع به جستجو برای یافتن آن رنگ کرد پس از چندین سال جستجو سرانجام آن رنگ آبی خاص در فروشگاهی ایتالیایی یافته شد- مخملی با آن ته رنگ خاص آن مخمل برای خلق رویاهای اثیری در سایرین نیز به همان سان کارساز بود.
بنابراین وقتی کسی عمیقاً در مراقبه فرو می رود و رنگ ها را می بیند و عطرها و صداها و موسیقی مطلقاً ناشناخته ای را تجربه می کند اینها نیز رویا هستند رویاهای بدن اثیری آنچه که به اصطلاح بینش های روحانی خوانده می شود به بدن اثیری متعلق است؛ آنها نیز رویاهای اثیری هستند مرشد (Guru)هایی که خود را در برابر مریدان خویش ظاهر میکنند چیزی نیستند جز سفری اثیری خواب دیدنی اثیری ولی ار آنجا که ما ذهن را فقط در یک سطح از هستی در سطح فیزیولوژیایی جستجو کرده ایم این رویاها یا به زبان فیزیولوژیایی تعبیر شده اند و یا آنها را از رده خارج کرده و نادیده گرفته ایم یا آنها را در ناخودآگاه قرار داده ایم. گفتن این که هر چیزی بخشی است از ناخودآگاه واقعاً فقط اعتراف به این نکته است که ما هیچ چیزی درمورد آن نمی دانیم. به معنای دقیق کلمه این یک حقه است هیچ چیزی ناخودآگاه نیست ولی هر چیز خودآگاه در سطحی عمیق تر در سطحی مادون ناخودآگاه است بنابراین اثیری برای مادی ناخودآگاه است برای اثیری هم ستاره ای ناخودآگاه است برای ستاره ای نیز ذهنی ناخودآگاه است خودآگاه یعنی آنچه که شناخته شده و آشناست ناخودآگاه یعنی آنچه که هنوز شناخته نشده و ناشناس است.
به همان نحوه رویاهای ستاره ای نیز وجود دارند در رویاهای ستاره ای به درون تولدهای پیشین خود می روی این بعد سوم خواب دیدن توست. پاره ای اوقات در یک رویای عادی و معمولی بخشی از بدن اثیری یا بخشی از ستاره ای ممکن است حضور داشته باشد. آن وقت رویا یک آشفتگی یک مخمصه می شود؛ نمی توانی آن را بفهمی چون هفت بدنت در هستی توأمان هستند چیزی از یک قلمرو می تواند به درون قلمرو دیگر عبور کرده در آن رخنه کند. پاره ای اوقات حتی در رویاهای معمولی اجزایی اثیری یا ستاره ای وجود دارند.
در نخستین بدن بدن مادی تو نه در فضا می توانی سفر کنی و نه در زمان تو به موقعیت مادی ات و ساعتی خاص- بگو ده شب- محدود هستی بدن مادی ات در این زمان و فضای خاص می تواند خواب ببیند ولی نه در فراسوی این دو. در بدن اثیری می توانی در فضا و نه در زمان سفر کنی هر جایی می توانی بروی ولی زمان هنوز ساعت ده شب است. در قلمرو ستاره ای در بدن سوم نه فقط در فضا و مکان که در زمان نیز به همان سان می توانی سفر کنی بدن ستاره ای می تواند از مرز زمان تجاوز کند- ولی صرفاً به سوی گذشته سیر می کند نه به سوی آینده ذهن ستاره ای می تواند در تمامی ادوار نامحدود گذشته از آمیب (amoeba) تا انسان سفر کند.
در روان شناسی یونگی (Jungian psychology) ذهن ستاره ای را ناخودآگاه جمعی نامیده اند که در تاریخ فردی تولدهای توست و پاره ای اوقات به درون رویاهای معمولی راه می یابد ولی این رهیابی در موقعیت های بیمارگون بیش از وضعیت سلامت است در انسانی که از نظر ذهنی بیمار است سه بدن اول یعنی بدن های مادی و اثیری و ستاره ای وجوه تمایز خود از یکدیگر را از دست می دهند. فردی که ذهناً بیمار است ممکن است درموردتولدهای پیشین خود خواب ببیند ولی هیچ یک از آن رؤیاها را باور نمی کند و خواهد گفت که این صرفاً رویایی بیش نیست.
این خواب دیدن رویایی در سطح مادی نیست این خواب دیدنی ستاره ای است و خواب دیدن ستاره ای معانی مفاهیم و اهمیت بسیار دارد ولی سومین بدن فقط درمورد گذشته می تواند خواب ببیند نه درمورد آنچه که هست.
چهارمین بدن کالبد ذهنی است و می تواند در گذشته و آینده سفر کند در مواقع اضطراری حاد بعضی وقت ها حتی یک فرد عادی هم می تواند نگاههایی گذرا به آینده داشته باشد. اگر فردی از نزدیکان و عزیزان تو در حال مرگ باشد این پیام می تواند در رؤیایی عادی به تو ابلاغ شود از آنجا که تو بعد دیگری از خواب دیدن را نمی شناسی چون امکانات بالقوه و احتمالات دیگر را نمی دانی لاجرم آن پیام در رؤیای عادی ات رخنه خواهد کرد.
ولی آن رؤیا واضح و آشکار نخواهد بود علت این عدم وضوح هم مرزهایی است که پیام پیش از آنکه بتواند بخشی از موقعیت خواب دیدن عادی ات شود می بایست از آنها بگذرد هر مرزی چیزی را حذف می کند چیزی را تغییر داده و دگرگون می کند. هر بدنی نمادشناسی (symbology) خود را داراست بنابراین هربار که یک رویا از بدنی به بدن دیگر عبور کند به نمادشناسی خاص آن بدن ترجمه و برگردانیده می شود. آن گاه همه چیز مغشوش و درهم و برهم می شود.
اگر در بدن چهارم به طریقی واضح و گویا خواب ببینی نه از طریق بدنی دیگر بلکه از طریق خود بدن چهارم- آن وقت می توانی به درون آینده اما فقط آینده خودت رخنه کنی این رخنه هنوز فردی است نمی توانی به درون آینده دیگری نفوذ کنی.
برای بدن چهارم گذشته همان قدر حاضر است که آینده گذشته، آینده و حال یکی می شوند. همه چیز به حال بدل می شود. به اکنون حال به طرف عقب رخنه می کند حال به طرف جلو نفوذ می کند گذشته و آینده ا نیست ولی هنوز کماکان زمان وجود دارد زمان حتی به عنوان «حال» (present) هنوز هم یک زمان روان و جاری است مواج است هنوز می بایست ذهنت را متمرکز کنی تو می توانی به سوی گذشته بنگری ولی ناچار خواهی بود که ذهنت را در آن جهت متمرکز سازی آن گاه آینده و حال مسکوت مانده و به حال تعلیق در خواهند آمد. هنگامی که به سوی آینده متمرکز هستی آن دو دیگر- گذشته و حال- غایب خواهند بود. تو قادر خواهی بود که گذشته حال و آینده را ببینی و لی نه به مثابه یکی و تو قادر خواهی بود که فقط رویاهای فردی خودت را ببینی رویاهایی که به تو به عنوان یک فرد تعلق دارند.
بدن پنجم بدن روحانی از قلمروی فردی و حیطه زمان عبور می کند. خواب دیدن ارتباطی به معنا با تو ندارد بلکه با آگاهی کل مرتبط است. حال تو گذشته کامل هستی کل هستی را می شناسی اما نه آینده را
کل اسطوره های آفرینش (myths of creation) از طریق این بدن پنجم گسترش یافته اند. تمامی آن ها یکسانند. نمادها متفاوت هستند. داستان ها کمی اختلاف دارند ولی اعم از اینکه مسیحی یا هندو، یهودی یا مصری باشند اسطوره های آفرینش – چگونه جهان آفریده شد چه سان به هستی درآمد- همگی مشابه هم هستند کل آنها یک گرایش عیق متشابه دارند برای مثال داستان های مشابهی از طغیان سیلابی سترگ در سرتاسر جهان وجود دارد هیچ ثبت و سندی تاریخی از آنها وجود ندارد. ولی در عین حال یک ثبت و سند است آن سند به پنجمین ذهن به بدن روحانی تعلق دارد. ذهن پنجم می تواند درمورد آنها خواب ببیند هرچه بیشتر به سوی درون رخنه کنی رویا به واقعیت نزدیکتر و نزدیکتر می شود. خواب دیدن فیزیولوژیایی چندان واقعی نیست اثیری واقعی تر است و ستاره ای حتی بیشتر واقعی است ذهنی قریب به واقعی است و سرانجام، در پنجمین بدن در خواب دیدنت به طور موثق واقع گرا می شوی این راه شناخت واقعیت است. نامیدن آن به عنوان خواب دیدن بسنده و مناسب نست. ولی باز هم به یک طریق همان رؤیا دیدن است زیرا واقعی به طور عینی حاضر نیست عینیت خاص خود را داراست ولی به مثابه تجربه ای ذهنی پدیدار می گردد.
دو نفر که بدن پنجم را دریافته اند می توانند به طور مشابهی خواب ببینند. و این تا پی از شناخت بدن پنجم میسر نیست به طور معمول هیچ راهی برای خواب دیدن یک رویای مشرک (common dream) وجود ندارد. اما از بدن پنجم به بعد یک رویا می تواند توسط بسیاری از اشخاص به طور مشابه دیده شود. به این سبب است که رویاها به یک طریقی عینی هستند. ما می توانیم تبادل نظر بکنیم بدین گونه است که بسیاری از اشخاص در حال خواب دیدن در بدن پنجم به شناخت اسطوره هایی مشابه می رسند. این اسطوره ها توسط افراد نفرد آفریده نشده اند. این اساطیر توسط مکاتب خاص توسط سنن خاص در حال کر با یکدیگر خلق شده اند.
بنابراین خواب دیدن از نوع پنجم بسیار واقعی تر می شود. چهار نوع متقدم به یک معنا غیر واقعی هستند چرا که فردی اند. هیچ امکانی برای مشارکت و سهیم شدن دیگری در آن تجربه وجود ندارد. هیچ راهی برای داوری کردن در مورد صحت و اعتبار آن در میان نیست- اعم از آنکه خیالپردازی و پندار باشد یا نه. پندار چیزی است که تو فرافکنی کرده ای؛ رؤا چیزی است که بدان معنا در هستی نیست بلکه چیزی است که به شناخت آن رسیده ای. با رفتن تو به درون خواب دیدن کمتر خیالی کمتر وهمی- عینی تر، واقعی تر و موثق تر می شود.
تمامی مفاهیم کلی اساطیری توسط بدن پنجم آفریده شده در زبان در فقه¬اللغه و در مفهوم سازی متفاوتند. ولی به طور بنیادی مشابه هستند. آنها رؤیاهای بدن پنجم اند.
در بدن ششم، در بدن کیهانی از آستانه خودآگاه/ ناخودآگاه ماده/ ذهن عبور می کنی تمامی تمایزها را از دست می دهی بدن ششم در مورد کیهان خواب می بیند تو از آستانه آگاهی و ناآگاهی گذشته همچنین آگاه می شوی حال همه چیز زنده و آگاه است حتی آنچه را که مادی می نامیم حال بخشی از آگاهی است.
رویاهای اساطیر کیهانی در ششمین بدن تحقق یافته اند. تو به فراسوی فردیت رفته ای به ورای آگاهی به فراسوی زمان و مکان ولی زبان هنوز ممکن است به سوی چیزی اشارت دادر؛ چیزی را نشان می دهد چیزی را بیان می کند. نظریه های براهما نظریه های مایا (maya) در ششمین نوع رویا دیدن تحقق یافته اند. آنان که در بعد کیهانی خواب دیده اند آفرینندگان سامانه هایی سترگند
در شمین نوع ذهن رویاها در ارتباط با هستی اند نه مرتبط با نیستی با وجود مرتبط اند نه با ناوجود با هستی مثبت ارتباط دارند نه با نه-هستی (non existence) هنوز هم آویختن به هستی و هراسی از نه- هستی وجود دارد ماده و ذهن یکی شده اند ول هستی و نه-هستی وجود و ناوجود چنین نشده اند. آنها هنوز جدای از هم اند. این بازپسین مرز است.
بدن هفتم کالبد نیروانی از مرز و محدوده مثبت در گذشته به درون هیچی به درون تهیت می جهد. این بدن نیز رویاهای خویش را داراست: رویاهای نه- هستی، رویاهای تهیت خواب های خلأ «آری» پشت سر گذارده شده و حتی «نه» حال دیگر «نه» نیست؛ هیچی هیچ نیست به بیان دقیق تر هیچ حتی لایتناهی تر است. مثبت باید کرانه مند باشد نمی تواند بیکران باشد فقط منفی هیچ کرانه ای ندارد.
بنابراین بدن هفتم رؤیاهای خاص خود را دارد حال دیگر هیچ نمادی هیچ شکلی وجود ندارد. فقط بی شکلی هست. حال دیگر هیچ صدایی جز بی صدایی وجود ندارد؛ سکوت مطلق است. این رویاهای سکوت تمام و بی پایان هستند.
اینها هفت بدن هستند هریک از آنان رؤیاهای خاص خود را دارد ولی این ابعاد هفتگانه رویاها می توانند مانعی در شناخت هفت نوع واقعیت شوند.
کالبد فیزولوژیایی تو راهی برای شناخت واقعی و راهی برای خواب دیدن در آن باب دارد. وقتی غذایت را می خوری این یک واقعیت است ولی وقتی خواب می بینی که داری غذا می خوری این دیگر یک واقعیت نیست رویا جایگزین غذای واقعی است بنابراین کالبد فیزیولوژیای واقعیت خاص خود و راه خاص خود را در خواب دیدن داراست. اینها دو طریق متفاوتند که این کالبد در آنها عمل می کند؛ و این دو از یکدیگر بسیار به دور و جدای از هم¬اند.
تو هرچه بیشتر به سمت مرکز بروی- یعنی به سوی کالبد متعالی تر درونت- رؤیا و واقعیت به یکدیگر نزدیکرند. درست شبیه خطوط رسم شده از حاشیه به سوی مرکز یک دایره که هرچه به مرکز نزدیکتر شوند به یکدیگر قرین تر می آیند و هرچه به سوی محیط دایره بروند از هم دورتر می شوند. بنابراین رؤیا و واقعیت هم چون به سوی مرکز بروند نزدیکتر و نزدیکتر می شوند و چون به سوی حاشیه سیر کنند دورتر و دورتر می گردند پس تا آنجا که پای بدن فیزیولوژیایی در میان است خواب دیدن و واقعیت جدا و به دور از هم هستند. فاصله بین آنها بسیار عظیم است. رؤیاها فقط پندار و خیالپردازی اند.
در بدن اثیری این جدایی و بعد مسافت چندان سترگ نخواهد بود واقعی و خواب به هم نزدیکتر می شوند. بنابراین شناخت اینکه چه چیزی واقعی و چه چیزی یک خواب است دشوارتر از بدن فیزیولوژیایی خواهد بود ولی تفاوت هنوز می تواند تمییز داده شود: اگر سفر اثیری ات سفری واقعی بوده باشد، هنگامی است که بیداری روی خواهد داد و اگر یک خواب بوده باشد وقتی است که خوابی اتفاق خواهد افتاد برای شناخت و تمیز این تفاوت ناچار خواهی بود که در بدن اثیری ات بیدار باشی.
برای بیدار بودن در بدن اثیری ات راه های وجود دارد. کل شیوه های کار کردن درونی، مثل جاپا (japa) – تکرار یک مانترا- ارتباط تو را با عالم بیرونی قطع می کند. اگر کرخ و خواب آلوده باشی تکرار مداوم مانترا می تواند خوابی مصنوعی (hypnotic sleep) بیافریند. آن گاه خواب خواهی دید. ولی اگر بتوانی نسبت به جاپای خود بیدار و هشیار باقی بمانی و تکرار مانترا تأثیری خواب آور در تو نیافریند آن گاه تا آنجا که به بدن اثیری ربط دارد واقعی را خواهی شناخت.
در بدن سوم کالبد ستاره ای شناخت تفاوت واقعی و رویا حتی به مراتب دشوارتر است چون آن دو به هم نزدیکتر شده اند. اگر تو نه فقط خواب دیدن ستاره ای که بدن واقعی ستاره ای را شناخته باشی آن گاه به فراسوی ترس از مرگ خواهی رفت از اینجا انسان بی مرگی خویش را می شناسد ولی اگر ستاره ای یک رؤیا باشد و نه یک واقعی آن گاه از ترس مرگ فلج خواهی بود. این نقطه تمایز است معیار و محک است: هراس از مرگ.
در بدن چهارم، بدن ذهنی، رؤیا و واقعیت همسایه می شوند سیمای آنها چنان به هم شبیه است که بسیار احتمال دارد که یکی به جای دیگری مورد داوری قرار گیرد بدن ذهنی می تواند رؤیایی داشته باشدکه همچون واقعیت واقع¬گرا باشند. و برای آفرینش چنین رؤیاها راه هایی وجود دارند شیوه های جوکی (yogic)، شیوه های تانترایی و سایر طرق.
فردی که در تنهایی و تاریکی ممارست می کند نوع چهارم رؤیاها را می آفریند رویاهای ذهنی آن رویاها بسیار واقعی اند. واقعی تر از واقعیتی که ما را احاطه کرده است.
در بدن چهارم، ذهن کاملاً آفریننده است- رها از هر چیز عینی آزاد از قیود و محدودیت های مادی حال ذهن کاملاً برای آفرینش آزاد است شعرا نقاشان همگی در نوع چهارم رؤیابینی زندگی می کنند تمامی هنرها توسط چهارمین نوع رویابینی می شوند. فردی که بتواند در قلمرو چهارم خواب ببیند، می تواند هنرمند بزرگی بشود.
در بدن چهارم انسان باید نسبت به هر نوع آفرینش ذهنی آگاه و بیدار باشد. انسان باید هیچ چیزی را فرافکنی نکند والا آن آفرینش صرفاً فرافکنده خواهد بود. انسان باید هیچ چیزی را آرزو نکند در غیر این صورت بسیار احتمال دارد که آن آرزو برآورده نشود نه فقط به لحاظ درونی که از جنبه بیرونی هم آن آرزو می تواند اجابت شده باشد در بدن چهارم ذهن بسیار نیرومند است بسیار شفاف و بلورگون زیرا بدن چهارم آخرین منزل ذهن است در فراسوی بدن چهارم بی ذهنی (no-mind) آغاز می شود.
بدن چهارم سرچشمه اصلی ذهن است بنابراین هرچیزی را می توانی بیافرینی انسان باید به طور مداوم آگاه باشد که هیچ آرزویی هیچ تصوری هیچ خیال و پنداری وجود ندارد نه الهه ای نه مرشدی در غیر این صورت جملگی آنها آن آرزوها تصورات یا پندارها به سبب خود تو آفریده خواهد شد. تو خلاق و آفریننده خواهی بود! دیدن آن چیزهایی که انسان آرزو دارد بیافریندشان سعادت بزرگی است برای ساداکا(sadhaka) برای جوینده این بازپسین مرز است اگر انسان از این مرز بگذرد با مرزی بزرگتر رویارو نخواهد بود اگر گاه و بیگاه بیدار باشی اگر در بدن چهارم فقط یک شاهد (witness) و نظاره گر باشی آن وقت واقعی را خواهی شناخت واقعیت را خواهی دانست در غیر این صورت به خواب دیدن ادامه خواهی داد و هیچ واقعیتی قابل مقایسه با این رویاها نیست آنها سکرآور خواهند بود هیچ سرمستی ای این چنین نیست بنابراین انسان باید از سرمستی از شادمانی از سعادت و خوشبختی آگاه و نسبت به به آنها بیدار و هشیار باشد و همواره نسبت به هر نوع تصوری آگاهی و بیداردلی داشته باشد لحظه ای که یک تصویر در میان باشد ذهن چهارم شروع به جاری شدن در یک رویا می کند یک رویا به رویای بعدی رهنمون می شود و تو به خاب دیدن ادامه می دهی.
نوع چهارم خواب دیدن فقط در صورتی می تواند سد شود که تو یک شاهد باشی شهادت ایجاد تفاوت می کند چون اگر رویا وجود داشته باشد تو با آن مرتبط شده و هویت می یابی تا آنجا که پای چهارمین بدن در میان است، خواب دیدن همذات پنداری و احراز تشبه است در بدن چهارم بیداری و شاهد بودن ذهن طرقی به سوی واقعی و واقعیت هستند.
در بدن پنجم واقعی و رویا یکی می شوند هر نوع دوگانگی و ثنویتی(duality) به دور انداخته شده است. حتی اگر بیدار و هشیار هم نباشی نسبت به عدم بیداری خودآگاه و هشیار خواهی بود. حال رویا دیدن دقیقاً بازتابی از واقعیت می شود. تفاوتی وجود دارد ولی هیچ تمایزی نیست اگر من خود را در آیینه ببینم هیچ تمایزی بین من و بازتاب چهره ام وجود ندارد ولی یک تفاوت در بین است من واقعی هستم و بازتابم واقعی نیست.
اگر ذهن پنجم برداشت های کلی پیراسته و متفاوت داشته باشد ممکن است به تصور شناخت خویش دچار آید چرا که بازتاب خود را در آیینه دیده است. ذهن پنجم با خود آشنا خواهد بود ولی نه بدان سان که هست بلکه تنها بدان سان که بازتابیده است تنها تفاوت فقط همین است اما این به یک طریق خرناک است خطر این است که تو می توانی از بازتاب خرسند و ارضا شوی و آن تصور آیینه گون به جای واقعی گرفته شود.
تا جایی که پای خود بدن پنجم در بین است اگر چنین اتفاقی روی دهد هیچ خطر واقعی ای در میان نیست ولی تا آنجا که به ششمین بدن ارتباط دارد این یک خطر است اگر خودت را فقط در آیینه دیده ای آن وقت نمی توانی از مرز و محدوده بدن پنجم بگذری و به ششمین بدن بروی تو از طریق یک آیینه از هیچ مرز و محدوده ای نمی توانی عبور کنی بنابراین اشخاصی وجود داشته اند که در پنجمین بدن باقی و بر جای مانده اند. آنان که می گویند ارواحی لاتحصی وجود دارد و هر روحی فردیت خویش را داراست- این افراد در بدن پنجم مانده اند آنها خودشان را شناخته اند ولی نه آناً نه مستقیماً بلکه فقط به واسطه یک آیینهشناختی به واسطه و غیر مستقیم
این آیینه از کجا می آید؟ از طریق پرورش برداشتها و نظریه های کلی می آید: «من روح هستم ابدی جاودان فراسوی مرگ ورای تولد» پنداشت خویش به مثابه روح بدون شناخت آن خلق کردن یک آیینه است آن گاه خودت را چنان که هستی نخواهی شناخت بلکه آن گونه می شناسی که در برداشت هایت بازتابیده ای تنها تفاوت فقط این خواهد بود اگر شناخت و دانش از طریق یک آیینه می آید یک رویاست و اگر مستقیم آنی و بی هیچ آیینه ای است آن گاه واقعی است این تنها تفاوت است ولی تفاوتی است سترگ نه در ارتباط با بدن هایی که پی سپرده ای بلکه مرتبط با بدن هایی که هنوز می بایست به آن ها رخنه کنی.
انسان چگونه می تواند آگاه باشد که آیا دارد در بدن پنجم خواب می بیند یا اینکه در واقعیت می زید؟ فقط یک راه وجود دارد: ترک گفتن هر نوع فلسفه ای حال دیگر هیچ مرشدی نباید در میان باشد والا مرشد یک آیینه خواهد شد. از اینجا به بعد تو کاملاً تنهایی هیچ کسی نمی تواند به عنوان یک راهنما برگزیده شود یا آنکه راهنما هم خود یک آیینه خواهد شد.
از حالا به بعد تنهایی تمام و کمال است نه عزلت بلکه تنهایی و یکتایی عزلت همیشه با غیر در ارتباط است تنهایی فقط با خویش مرتبط است من وقتی احساس عزلت می کنم که هیچ پیوندی بین من و هیچ کس دیگری وجود ندارد اما وقتی احساس تنهایی و یکتایی می کنم که خودم هستم.
حال انسان باید به هر لحاظ و در هر بعدی تنها باشد: کلمات برداشت های کلی نظریه ها فلسفه ها مرشدها کتب هندوئیسم (hinduism) بودا کریشنا (Krishna) ماهاویرا (Mahavira)... حال انسان باید تنها باشد والا هرچه که حاضر باشد یک آیینه خواهد شد. حال بودا نیز دیگر یک آیینه خواهد شد بسیار عزیز اما بس خطرناک.
اگر مطلقاً تنها باشی هیچ چیزی وجود نخواهد داشت که در آن بتوانی بازتاب کنی بنابراین مراقبه کلمه ای است برای پنجمین بدن مراقبه یعنی کاملاً تنها بودن رها از هرگونه فعالیت فکری یعنی بودن بدون ذهن اگر هر نوع ذهنی وجود داشته باشد یک آیینه خواهد شد و تو خود را در آن بازخواهی تاباند انسان باید اکنون یک نه- ذهن باشد بدون اندیشیدن بی تعمق.
در بدن ششم هیچ آیینه ای وجود ندارد حال فقط کیهان هست. تو از دست رفته ای تو دیگر نیستی خواب بیننده نیست اما خواب هنوز هم می تواند بدون خواب بیننده وجود داشته باشد. و هنگامی که رویا بدون رویابیننده وجود دارد، مثل واقعیتی موثق دیده می شود شناخت و دانش تو می شود اسطوره های آفرینش می آیند جاری می شوند تو نیستی فقط چیزهای جاری اند هیچ کس آنجا نیست تا داوری کند هیچ کس آنجا نیست تا خواب ببیند.
اما ذهنی که نیست هنوز هست ذهنی که نابود شده است هنوز وجود دارد- نه به عنوان یک فرد بلکه به مثابه کل کیهانی تو نیستی ولی براهما هست. بدین سبب آنان می گویند که تمامی جهان رویای براهماست تمامی عالم یک رویاست مایاست نه رویای هر فرد بلکه رویای کل رویای تمام تو نیستی ولی کل دارد خواب می بیند.
حال تنها تمایز این است که آیا این رویا مثبت است؟ اگر مثبت باشد وهم است یک رویاست زیرا به مفهومی غایی فقط منفی هست وقتی که همه چیز جزئی از بی شکلی شود وقتی که همه چیز به سرچشمه اصلی بازگردانیده شده باشد آن گاه همه چیز هست و در همان حال نیست مثبت تنها عامل بازمانده است این هم باید پی سپرده شود.
بنابراین اگر در بدن ششم مثبت از دست رفته باشد تو به هفتمین بدن رخنه میکنی اصل ششم در هفتم است اگر هیچ مثبتی نیست نه اسطوره نه تصورپس رویا پایان یافته است آن گاه فقط چیزی هست که هست: این چنینی (suchness) حال هیچ چیزی نیست جز هستی چیزها نیستند ولی سرچشمه هست درخت نیست ولی بذر هست.
آنان که شناخته اند این نوع ذهن را سامادی (Samadhi) یا بذر نامیده اند سامادی سابیج (sanadhi sabeej) همه چیز گم شده و از دست رفته است همه چیز به سرچشمه اصلی بازگشته است به بذر کیهانی درخت نیست ولی بذر هست ولی از بذر هم رویابینی میسر است بنابراین بذر هم می بایست نابود شود.
در بدن هفتم نه رویا وجود دارد و نه واقعیت تو فقط تا بدان نقطه ای که خواب دیدن ممکن است می توانی چیزی واقعی را ببینی اگر امکان بالقوه خواب دیدن در میان نباشد آن گاه نه رویا وجود دارد و نه وهم بنابراین هفتمین بدن مرکز است حال رویا و واقعیت یکی شده اند هیچ تفاوتی وجود ندارد اعم از اینکه هیچی را خواب ببینی یا هیچی را بشناسی هیچ همان باقی می ماند. اگر درمورد تو خواب ببینم این وهم است اگر تو را ببینم این واقعی است ولی اگر درمورد تو غیبت تو خواب ببینم یا نبود تو را ببینم تفاوتی وجود ندارد اگر تو درمورد نبود همه چیز خواب ببینی خواب درست مثل خود نبود خواهد بود. فقط در ارتباط با چیزی چیزی مثبت یک تفاوت واقعی وجود دارد بنابراین تا بدن ششم یک تفاوت وجود دارد در بدن هفتم فقط هیچی به جای می ماند غیابی وجود دارد حتی غیاب بذر این نیربیج سامادی (nirbeej Samadhi) است سامادی بی بذر حال هیچ امکان بالقوه ای برای رویا دیدن وجود ندارد.
بنابراین هفت گونه واقعیت وجود دارد آنها یکی در دیگری رخنه می کنند به سبب این رسوخ سرگشتگی و حیرانی بسیاری وجود دارد اما تمایزی اگر بین این هفت نوع ایجاد کنی و اگر در این باب شفاف و روشن شوی بسیار کمک خواهد کرد روان شناسی هنوز از شناخت رویاها بسیار به دور است. آنچه روان شناسی می شناسد تنها درمورد بدن فیزیولوژیایی و پاره ای از اوقات اثیری است یعنی در باب رؤیاهای فیزیولوژیایی و گاه نیز اثیری می داند ولی رویای اثیری نیز به عنوان فیزیولوژیایی و تعبیر و تفسیر شده است.
یونگ (jung) کمی از فروید عمیق تر نفوذ کرده است اما تجزیه و تحلیل وی از ذهن انسان پرداختی اسطوره شناسی و مذهبی است وی هنوز بذر دارد اگر روان شناسی غربی گسترش یافته این توسعه از طریق یونگ بوده است نه از ممر فروید. فروید یک پیشاهنگ بود اما هر پیشاهنگی اگر تعلق به به توصیه هایش به دلمشغولی و وسواس بدل گردد سدّ و مرزی برای پیشرفت های آتی می شود هر چند که امروزه فروید دیگر روزآمد نیت مع هذا روان شناسی غربی کماکان دلمشغول آغاز فرویدی خویش است حال فروید باید بخشی از تاریخ شود و روان شناسی باید پیشرفت کند و پیشتر رود.
در آمریکا می کوشند تا از طریق شیوه های آزمایشگاهی در مورد خواب چیزهایی فراگیرند آزمایشگاه های خواب بسیار وجود دارد ولی شیوه های مورد استعمال آنان صرفاً با طریق فیزیولوژیایی مرتبط هستند اگر تمامی عالم خواب می بایست شناخته شود بنابراین یوگا تانترا و سایر ممارست های سرّی و رازآمیز باید معرفی شوند هر نوع خوابی یک واقعیت مشابه و همتای خود را داراست و اگر کل مایا نتواند شناخته شود اگر کل اوهام نتواند شناخته شود آن گاه شناخت واقعی غیر ممکن است. این تنها از ممر وهم است که واقعی می تواند شناخته آید.
اما گفته های مرا به مثابه یک نظریه یک سامانه تلقی نکن فقط آن را به عنوان نقطه آغاز بگیر و شروع کن با ذهن آگاه به خواب دیدن فقط وقتی که تو در خواب هایت آگاه شوی واقعی می تواند شناخته شود.
ما حتی از بدن مادی خود هم آگاه نیستیم ما ناهشیار و ناآگاه از آن باقی می مانیم ما فقط هنگامی که بخشی بیمار است آگاه و بیدار می شویم انسان باید به گاه سلامتی از بدن خود آگاه شود. آگاه بودن از بدن در وقت بیماری صرفاً یک سنجش اضطراري است. اين يك روند طبيعي و دروني است يك روند ذاتي هنگامي كه بخشي از بدن بيمار است ذهن بايد از آن آگاه باشد تا به مراقبتش بپردازد.ولي در لحظه اي كه آن بخش سلامت مي شود دوباره تو درموردش گنگ و خواب آلوده مي شوي.
تو بايد نسبت به بدن خودت بيدار وآگاه باشي: كاركردهايش احساسات نامحسوس موسيقي اش سكوتش بعضي وقت ها بدن ساكت است بعضي وقت ها بدن شلوغ و پر سر و صداست بعضي وقت ها نيز آرام است. در هريك از اين موقعيت ها احساس ها چنان متفاوت هستند كه متأسفانه ما از آن ها آگاه نيستيم وقتي مي روي بخوابي تغييرات ظريف و نامحسوسي در بدنت وجود دارد وقتي كه صبح از خواب برمي خيزي مجددا تغييراتي در ميان است انسان بايد از اين تغييرات آگاه گردد هنگام صبح وقتي چشمانت را باز مي كني آنها را بلافاصله نگشا وقتي آگاه مي شوي كه خواب به پايان رسيده از بدنت آگاه شو چشمانت را هنوز باز نكن چه خبر است؟ دارد چه چيزي روي مي دهد؟ تغييري سترگ در درون جاي مي گيرد خواب دارد تو را ترك مي كند و بيداري دارد مي آيد تو طلوع خورشيد را ديده اي ولي هرگز طلوع بدن خودت را نديده اي اين هم زيبايي خاص خود را داراست در بدن تو هم يك صبح و يك عصر وجود دارد نام آن ساندهاياست (sandhaya) : لحظه تحول و دگرگوني لحظه تغيير
وقتي كه مي روي بخوابي آرام و بي صدا شاهد باش كه چه چيزي روي مي دهد؟ خواب خواهد آمد دارد مي آيد بيدار و آگاه باش! فقط آن وقت است كه تو مي تواني به طور واقعي نسبت به بدن مادي ات بيدار وآگاه شوي. و لحظه اي كه از آن آگاه مي شوي خواب ديدن فيزيولوژيايي را مي شناسي كه چيست آن وقت صبح مي تواني به ياد بياوري كه خواب ديدن فيزيولوژيايي چه بود و چه نبود. اگر احساس هاي دروني را بشناسي احتياجات و نيازهاي دروني ضرباهنگ هاي دروني بدنت را بداني آن گاه وقتي كه در روياهاي تو باز مي تابند قادر خواهي بود زبان آن ها را بفهمي.
تو زبان بدن خودت ا نفهميده اي بدن هم خرد خاص خويش را داراست هزاران و هزاران سال تجربه دارد بدن من تجربه پدرم و مادرم و پدر و مادر آنها را دارد و همين طور جلو برو تجربه قرن ها و قرن ها كه طي آن بذر تن من در آنچه كه هست گسترش يافته است اين بدن زبان خاص خودش را دارد انسان بايد ابتدا آن زبان را بفهمد هنگامي كه آن را بفهمي مي داني كه خواب فيزيولوژيايي چيست و سپس در صبح مي تواني روياي فيريولوژيايي را از رويايي غير فيزيولوژيايي تفكيك كني.
فقط آن¬گاه است كه يك امكان بالقوه نوين گشوده مي گردد: اگاه بودن از بدن اثيري فقط از آن پس نه پيش از آن تو ظريف تر و حساس تر مي شوي تو مي تواني سطوح حساس تر و ظريف تري از صداها عطرها و نورها را تجربه كني آن گاه وقتي كه راه مي روي مي داني كه بدن فيزيولوژيايي دارد راه مي رود بدن اثيري در حال راه رفتن نيست تفاوت يك بلور شفاف است تو داري مي خوري بدن فيزيولوژيايي دارد مي خورد نه بدن اثيري تشنگي هاي اثيري وجود دارند گرسنگي هاي اثيري اشتياق هاي اثيري ولي اين چيزها وقتي مي توانند ديده شوند كه بدن مادي كاملاً شناخته شده باشد آن گاه پس از چندي ساير بدن ها شناخته خواهند شد.
خواب ديدن يكي از سترگ ترين موضوعات است هنوز هم مكتوم ناشناخته و پنهان است جزئي است از معرفت سري و رازورانه اما حال لحظه اي فرا رسيده است كه آن چه تاكنون سري و محرمانه بود مي بايست باز و گشوده گردد هر چيزي كه تا به حال پنهان بود اينك مي بايد پنهان نباشد ديگر نبايد از اين پس مخفي بماند كه ممكن است خطرناك از كار درآيد.
در گذشته ضروري بود كه برخي چيزها محرمانه بمانند زيرا دانش و معرفت در دست جهال مي توانست خطرناك باشد اين همان چيزي است كه درمورد معرفت علمي در غرب دارد روي مي دهد حال دانشمندان نسبت به وجود بحران آگاه شده و بر آنند كه علومي خفيه بيافرينند سياستمداران را نمي بايست با سلاح هاي اتمي آشنا مي كردند از اين پس اكتشافات مي بايست ناشناخته باقي بمانند ما مي بايست در انتتظار زماني بايستيم كه انسان لايق دسترسي به معرفتي باز و گشوده گردد و گشودن دانش ها ديگر خطرناك نباشد.
به طور مشابه در خطه دانش روحاني در شرق بسياري چيزها را شناخته بودند اما اين دانش پنهان است از آن روست كه محرمانه و رازورانه گرديد و از فردي به فرد ديگر انتقال يافت سينه به سينه ولي حال به سبب پيشرفت هاي علمي لحظه اي گشودن و باز كردن آنها در رسيده است اگر دانش روحاني و حقايق راز آميز بيش از اين مكتوم بماند علم ممكن است خطرناك از كار درآيد آن معرفت ها مي بايست گشوده گردند چندان كه دانش روحاني قادر باشد در كنار معرفت علمي جاي گيرد.
خواب يكي از سترگ ترين قلمروهاي راز آميز است من چيزهايي در اين باب گفته ام بنابراين شما مي توانيد شروع به بيداري و آگاهي كنيد اما تمامي آن معرفت را به شما نگفته ام كه نه لازم است و نه كمكي به حال شما فواصل و وقفه هايي را باقي گذارده اند اگر شما به درون برويد اين فواصل خود به خود پر خواهند شد.
آنچه كه من گفته ام لايه بيروني است اين مقدر براي تو بسنده نيست تا در موردش نظريه بافي كنيم آنقدر مكفي است كه بتواني بياآغازي.