مدیتیشن
در اول: نفس جسمی
نخستین در را نفس جسمی (bodily self) می نامم.
کودک آرام آرام شروع به آموختن می کند: این برای کودک پانزده ماه به طول می انجامد تا بیاموزد که جداست که چیزی در درون اوست و چیزی هم در بیرونش وی می آموزد که بدنی دارد جدای از سایر ابدان اما معدودی از مردم در تمامی طول عمر خویش چسبیده و آویخته به همین نفس بسیار ناقص باقی می مانند اینها مردمی هستند که به ماتریالیست (materialist) کمونیست (communist) و مارکسیست (marxist) شهره اند مردمی که معتقدند همه چیز جسم است – که هیچ چیزی بیش از جسم در درون تو نیست که جسم کل هستی توست که آگاهی جدای از جسم برفراز جسم وجود ندارد که آگاهی صرفا پدیده ای شیمیایی است که در جسم روی می دهد که تو از جسم جدا نیستی و هنگامی که جسم بمیرد تو هم می میری و همه چیز نابود می شود ... از خاک به خاک ... هیچ روحی هیچ الوهیتی در تو نیست – آنان انسان را به ماده صرف تقلیل می دهند.
اینان مردمی هستند چسبیده و آویخته به نخستین در باقی می مانند به نظر می رسد که عمر ذهنی آنان تنها پانزده ماه باشد یک نفس بسیار بسیار ابتدایی و بدوی ماتریالیست باقی می ماند این مردم به دو چیز آویخته می مانند: سکس و غذا ولی یادت باشد: وقتی می گویم ماتریالیست کمونیست و مارکسیست مقصودم آن نیست که همین ها کل سیاهه را به پایان می برند محتمل است فردی یک روح گرا (Spiritualist) باشد و در عین حال به نخستین آویخته ...
برای مثال مهاتما گاندی (Mahatma Gandhi) اگر شرح حال خود نوشته اش را بخوانی این خود زیست نامه را «تجارب من با حقیقت» (My Experiments With Truth) می نامد. ولی اگر به خواندن زندگی نامه اش ادامه بدهی درمی یابی که آن نام نادرست و بی مسماست آن کتاب را باید «تجارب من با غذا و سکس» نام می داد هیچ جا از حقیقت خبری نیست وی به طور مستمر نگران و دلمشغول غذاست: چه بخورد چه نخورد به نظر می رسد که تمامی تعلق خاطرش در باب غذا باشد و سپس در مورد سکس: چطور یک عزب شود- این به مثابه یک دورنمایه تداوم می یابد گرایش عمیق و نهفته اثر همین است به طور مداوم روز و شب او فقط به غذا و سکس می اندیشد- انسان باید به آزادی دست یازد. حال او یک ماتریالیست هم نیست به روح معتقد است به خدا اعتقاد دارد در واقع به خداوند معتقد است و این قدر هم در بند غذاست چه اگر چیز ناجوری بخورد و مرتکب گناه شود آن وقت از خداوند به دور خواهد افتاد او از خدا حرف می زند اما به غذا می اندیشد.
و این فقط او نیست که چنین است نزد کل راهبان جین نیز همین قضایا حکمفرماست وی بسیار تحت تأثیر راهبان جین بود. او در گجرات (Gujarat) متولد شد. گجرات اساساً جین است جینیسم گسترده ترین تأثیر را در گجرات دارد. در گجرات حتی هندوها نیز بیشتر شبیه جین ها هستند تا هندو گاندی نود درصد یک جین است- در خانواده ای هندو به دنیا آمده ولی ذهنش توسط راهبان جین مشروط شده است آنان به طور مستمر به غذا می اندیشند.
و سپس دومین ایده پدیدار می شود، ایده سکس – چگونه می توان از شر سکس خلاص شد. برای تمامی عمرش تا به همان آخر وی دلمشغول همین بود- چطور از سکس رها شود. در بازپسین سال زندگی¬اش، با دختران هرزه و وقیح در حال تجربه بود و با آنها می خفت فقط برای آزمودن خویش چون احساس می کرد که مرگ دارد نزدیک می شود و ناچار بود خود را بیازماید تا ببیند که آیا هنوز قدرت شهوت در او هست یا نه.
کشور داشت می سوخت مردم داشتند کشته می شدند: مسلمین هندوان را می کشتند هندوان مسلمانان را به قتل می رساندند کل کشور یکپارچه در آتش بود و او درست در وسط آن در نواکالی – (novakali) ولی نگرانی و دلشمغولی اش سکس بود داشت با دختران می خوابید دخترانی هرزه و دریده داشت خود را می آزمود امتحان می کرد که برهماچاریا تجردش کامل است یا هنوز نه.
ولی این همه سوء ظن چرا؟ به سبب سرکوب دیرسال وی در تمام عمرش در حال سرکوب کردن بود حال در همان انتها ترسیده بود – چون در آن سن و سال هنوز در مورد سکس خواب می دید بنابراین سخت بدگمان شده بود آیا قادر خواهد بود با خدای خود روبرو شود؟ حال وی یک روح گرا هم بود ولی من او را یک ماتریالیست خواهم خواند و ماتریالیستی بسیار بدوی دلمشغولی اش تنها غذا بود و سکس.
اینکه آیا له آن هستی یا علیه آن مطرح نیست – توجه و دلمشغولی ات نشان می دهد که نفس تو به کجا آویخته است و من کاپیتالیست (Capitalist) را هم در همین مقوله خواهم گنجاند: کل تعلق خاطرش این است که چطور پول جمع کند اندوخته مالی فراهم آورد – زیرا قدرت پول بر ماده می چربد و بر آن مستولی است تو می توانی با پول هر چیز مادی را بخری تو نمی توانی هیچ چیز معنوی را ابتیاع کنی نمی توانی هیچ چیزی را که واجد ارزشی ذاتی و حقیقی است بخری تو فقط اشیاء را می توانی بخری اگر عشق را بخواهی بخری نمی توانی ولی سکس را می توانی خریداری کنی سکس بخش مادی عشق است ماده می تواند با پول ابتیاع شود می تواند به تملک درآید.
حال شگفت زده خواهی شد: من کمونیست و کاپیتالیست را در یک مقوله گرد می آورم و آنها دشمن یکدیگرند همان گونه که چارواکا (Charvaka) و مهاتما گاندی را در یک مقوله جمع می کنم و آن دو با هم دشمن اند آنها دشمن یکدیگرند اما تعلق خاطرشان یکی است کاپیتالیست می کوشد پول بیاندوزد کمونیست علیه آن است وی می خواهد که هیچ احدی رخصت پول اندوزی نداشته باشد جز حکومت اما دلمشغولی او نیز پول است او هم مستمرا به پول می اندیشد این تصادفی نیست که مارکس (marx) کتاب بزرگ خود در مورد کمونیسم را « سرمایه » (das capital) نام نهاده است این کتاب مقدس کمونیسم است ولی اسمش « سرمایه » است این تعلق خاطر آنهاست: چطور به هیچ احدی اجازه پول اندوزی ندهیم تا حکومت بتواند پول بیاندوزد و چگونه حکومت را مالک شویم – بنابراین در واقع اساسا و نهایتا تو پول می اندوزی.
یک دفعه شنیدم که ملانصرالدین کمونیست شده بود من او را می شناسم یک کمی گیج شده بودم این یک معجزه بود! من انحصار طلبی اش را می شناسم.
بنابراین از او پرسیدم: « ملا می دانی کمونیسم یعنی چه؟»
گفت: « می دانم»
گفتم: « می دانی که اگر دو تا اتوموبیل داشته باشی و یک نفر دیگر اتوموبیل نداشته باشد ناچار خواهی بود که یکی از آنها را بدهی؟»
گفت: « با کمال میل خواهم داد»
گفتم: « می دانی که اگر دو خانه داشته باشی و کسی بی خانه باشد ناچاری یکی از خانه ها را بدهی؟»
گفت: « کاملا حاضرم همین حالا»
گفتم: « می دانی که اگر دو الاغ داشته باشی مجبوری یکی از آنها را به کسی بدهی که خر ندارد؟»
گفت: « اینجا را مخالفم نمی توانم بدهم این کار را نمی توانم بکنم؟»
گفتم: « چرا؟ - چون این همان منطق است و همان نتیجه منطقی.»
گفت: « نه این همان نیست – من دو تا الاغ دارم ولی دو اتوموبیل ندارم!»
ذهن کمونیست اساسا یک ذهن کاپیتالیست است ذهن کاپیتالیست هم به طور بنیادی یک ذهن کمونیست است آنها شرکایی هستند در یک بازی یکسان – نام بازی سرمایه است: Das Kapital.
بسیاری از مردم میلیون ها نفر از مردم فقط این نفس ابتدایی را می پرورند همین نفس بدوی را اگر تو واجد این نفس باشی تسلیم و چشم پوشی از آن بسیار دشوار است این نفسی است بس کال و نارس.