مدیتیشن
شكوفا شدن مديتيشن
مديتيشن مربوط به كشور هندوستان نيست ، بلكه تنها يك فن است . مديتيشن به نوعي يك رشد و تكامل است ؛ رشد و تكاملي در تمام ابعاد زندگي شما . مديتيشن چيزي نيست كه بتوان آن را به آنچه هستيد اضافه كرد ، تنها زماني مزه ي آن را خواهيد چشيد كه دچار تحولي اساسي شويد . مديتيشن شكوفايي است ، رشد است . رشد و تكامل هميشه براي يك كليت اتفاق مي افتد و كيفيتي نيست كه به چبزي اضافه شود . شما بايد به سوي مديتيشن رشد كنيد و متكامل گرديد .
سكوت ژرف
معمولاً برداشت عمومي از سكوت برداشتي منفي است ؛ خلأ و نبود سر و صدا . اين برداشت نادرست به اين علت عموميت دارد كه افراد بسيار كمي سكوت حقيقي را چشيده اند . تمام آنچه ديگران به عنوان سكوت تجربه كرده اند فقط « نبودن صدا » بوده است . ولي سكوت پديده اي است كاملاً متفاوت كه مثبت است . سكوت خلأ نيست . سكوت لبريز شدن از نوايي است كه تاكنون آن را نشنيده ايد . سكوت رايحهح اي خوش است كه تا به حال به مشامتان نخورده است . سكوت نوري زيباست كه تنها با چشمان دروني قابل رويت است .
سكوت به هيچ وجه پديده اي تخيلي نيست ، بلكه كاملاً واقعي است . سكوت واقعيتي است كه هميشه در همه كس موجود بوده است – ولي چون ما هرگز به درون توجهي نداشته ايم از وجودش غافل مانده ايم . دنياي دروني شما مزه و رنگ و بوي خاص خودش را دارد و آن سكوت محض است ؛ سكوتي جاودان . تاكنون سر و صدايي اضافي در اين دنيا وجود نداشته است و تا ابد نيز در سكوت باقي خواهد ماند .
هيچ كلمه اي قابليت توصيف اين دنيا را ندارد و فقط خود شما به آن دسترسي داريد .
هسته مركزي وجود شما همان مركز گردباد حوادث است . هر آنچه در اطراف اين هسته رخ مي دهد تأثيري بر آن نمي گذارد و آن هميشه در سكوت باقي مي ماند ؛ روزها ، سالها ، قرنها و حتي زندگي ها مي گذرند ولي سكوت جاودان درون شما به همان شكل اوليه دست نخورده باقي مي ماند – همان موسيقي بدون صدا ، همان رايحه ي روحاني و همان جاودانگي هميشگي .
اين سكوت كيفيتي نيست كه شما مالك آن باشيد ؛ بلكه آن مالك شماست ، حتي در برابر اين سكوت ديگر شمايي نيز وجود ندارد زيرا حضور شما نيز باعث مزاحمت خواهد بود .
اين سكوت به قدري پر و غني است كه در مقابل آن هيچكس وجود ندارد ، حتي شما . اين سكوت براي شما حقيقت ، عشق و هزاران چيز ديگر به ارمغان مي آورد .
حساس تر شدن
مديتيشن ميزان حساسيت شما را بالا مي برد . با مديتيشن خويشاوندي و تعلق خود را به جهان بيشتر احساس مي كنيد . اين جهان از آن ماست ؛ ما اينجا غريبه نيستيم . ما به طور غريزي به هستي تعلق داريم . ما بخشي از هستي هستيم ؛ ما « قلب » هستي هستيم .
با مديتيشن شما به قدري حساس مي شويد كه حتي يك پر علف برايتان اهميتي فوق العاده پيدا مي كند . با اين حساسيت بالا درك خواهيد كرد كه اين پر علف براي هستي همان اهميت بزرگترين ستاره را دارد ؛ در واقع هستي بدون اين پر علف كمتر از آن چيزي است كه هم اكنون هست . اين پر كوچك علف در كل هستي كاملاً منحصر به فرد است و هيچ چيز ديگر نمي تواند جاي آن را بگيرد .
اين حساسيت بالا باعث آفرينش دوستي هاي جديدي خواهد شد – دوستي با درختان ، پرندگان ، حيوانات ، كوهها ، رودها ، اقيانوس ها و حتي ستارگان . با رشد عشق ، زندگي انسان غني تر خواهد شد ؛ زيرا با رشد عشق ، دوستي رشد مي كند
عشق ؛ رايحه ي خوش مديتيشن
در صورتي كه مديتيشن كنيد ، دير يا زود « عشق » را خواهيد چشيد . در صورتي كه عميقاً مديتيشن كنيد دير يا زود احساس خواهيد كرد كه عشقي عميق در وجودتان شروع به جوشيدن كرده است كه قبلاً هرگز آن را تجربه نكرده ايد – كيفيتي جديد در وجود شما – دروازه اي جديد كه شروع به گشوده شدن كرده است . شما تبديل به شعله اي خواهيد شد كه مايليد هرچه داريد با ديگران شريك شويد .
اگر عميقاً عشق بورزيد به تدريج متوجه خواهيد شد كه عشقتان بيشتر و بيشتر كيفيت مديتيشن را پيدا مي كند . سكوتي ظريف وارد وجودتان مي گردد . افكار مغشوشتان شروع به ناپديد شدن مي كنند ، فاصله هايي از سكوت به وجود مي آيند . ..! و شما به ژرفاي وجود خود دسترسي پيدا مي كنيد .
عشق ورزيدن در صورت قرار گرفتن در مسير درست ، به انسان كيفيت مديتيشن را اعطا مي كند .
مديتيشن در صورت قرار گرفتن در مسير درست ، به انسان كيفيت عشق ورزيدن را ارزاني مي دارد . شما به عشقي نياز داريد كه زاييده ي مديتيشن باشد نه محصول ذهن . اين همان عشقي است كه من دائماً از آن صحبت مي كنم .
ميليونها زوج در اين دنيا زندگي و وانمود مي كنند كه عاشق يكديگر هستند . البته آنها فقط اينطور وانمود مي كنند ، پس چگونه مي توانند حقيقتاً شاد باشند ؟ تمام انرژي آنها در حال هدر رفتن است . آنها سعي مي كنند چيزي از اين عشق مصنوعي به دست آورند ولي عشق مصنوعي هيچ سودي براي آنها ندارد . به همين علت است كه احساس خستگي ، يكنواختي ؛ غرغر كردن ، بهانه گرفتن و دعواهاي دائمي بين عشاق چيزي عادي است .
آنها تلاش مي كنند كاري غير ممكن انجام دهند زيرا مي خواهند از عشق خود پديده اي جاودان و هميشگي بسازند ولي نمي توانند ، زيرا عشق آنها محصول ذهن است و ذهن هرگز نمي تواند محصولي جاودان داشته باشد .
اولين كار اين است كه وارد مديتيشن شويد زيرا عشق واقعي زاييده ي مديتيشن است – عشق رايحه ي خوش مديتيشن است . مديتيشن همانند يك گل است ؛ گل نيلوفري با هزار گلبرگ . اجازه دهيد اين گل شكوفا شود . اجازه دهيد اين گل شكوفا شود . اجازه دهيد مديتيشن شما را وارد ابعاد « بي ذهني » و « بي زماني » كند و ناگهان متوجه خواهيد شد كه اين بوي خوش شروع به گسترده شدن كرده است . تنها در اين صورت عشق ، جاودان و هميشگي خواهد بود و بدون قيد و شرط شامل همه كس مي شود . در اين صورت عشق معطوف به شخص خاصي نخواهد بود ، زيرا عشق حقيقي نمي تواند اين گونه باشد . عشق حقيقي به صورت يك رابطه نيست ، بلكه كيفيتي است كه گرداگرد شما را مي گيرد و هيچ كاري با شخص خاصي ندارد . شما شروع به عشق ورزيدن مي كنيد ، زيرا شما تبديل به عشق شده ايد ؛ در اين صورت عشق ، جاودان و هميشگي باقي خواهد ماند . اين بوي خوش عشق گرداگرد يك بودا ، يك زرتشت و يك مسيح وجود دارد .
اين نوعي كاملاً متفاوت از عشق است زيرا كيفيت آن بكلي متفاوت است .
مهر و شفقت
بودا مهر و شفقت را « عشق همراه با مديتيشن » تعريف كرده است . هنگامي كه عشق شما فقط آرزويي براي داشتن ديگري نيست ، هنگامي كه عشق شما فقط يك نياز نيست و هنگامي كه عشق شما شريك بودن و سهيم شدن است ، هنگامي كه عشق شما نيازي به جبران و تلافي ندارد و آماده است تا فقط ببخشد – ببخشد تا لذتي كه در بخشيدن وجود دارد را بچشد – در اين صورت مديتيشن را به آن اضافه كنيد و بوي خوشي كه محصول طبيعي آن است همه جا را فرا خواهد گرفت . اين « مهر و شفقت » است و مهر و شفقت والاترين پديده اي است كه در هستي وجود دارد .
روابط جنسي در مرحله ي حيواني قرار دارند ، عشق در مرحله انساني است و مهر و شفقت كاملاً روحاني است . روابط جنسي در لايه ي فيزيكي اتفاق مي افتد ، عشق در لايه ي روان ، و مهر و شفقت در لايه ي معنويت روي مي دهد .
شادي پايدار و بي دليل
ناگهان بدون هيچ دليلي احساس شادي خاصي مي كنيد . در زندگي هميشه علتي براي شادي انسان وجود دارد . شما پولي را كه به آن احتياج داشته ايد به دست آورده ايد و به خاطر آن احساس شادي مي كنيد يا خانه اي زيبا خريده ايد و خوشحال هستيد ، ولي اين شادي ها خيلي پايدار نيستند . آنها موقتي و گذرا مي باشند و نمي توانند براي مدتي طولاني دوام داشته باشند .
در صورتي كه شادي شما به علت چيزي به وجود آمده باشد ، دير يا زود ناپديد خواهد شد . اين شادي ماندگار نيست و هنگامي كه از بين رود شما را در غم و اندوه باقي مي گذارد . ولي نوع كاملاً متفاوتي از شادي وجود دارد كه بدون هيچ دليلي ناگهان آن را احساس مي كنيد . هرگز دليل آن را پيدا نمي كنيد و اگر كسي از شما سؤال كند : چرا اينقدر شاد هستيد ؟ نمي توانيد پاسخي به او بدهيد .
من نمي توانم بگويم چرا شاد هستم . هيچ دليلي وجود ندارد . خيلي ساده ، همين است كه هست . همچنين هيچ لطمه اي به اين شادي وارد نمي شود . هر چه اتفاق بيفتد اين شادي ادامه خواهد داشت . اين شادي هميشه در شما وجود دارد . شما ممكن اشت جوان يا پير باشيد ، ولي شادي هميشه هست . هنگامي كه شما شادي اي را كشف كنيد كه هميشه پايدار باقي بماند يعني اگر شرايط تغيير كند و همچنان دست نخورده باقي بماند ، به اشراق يا « بودا شدن » نزديك شده ايد .
شعور ؛ قابليت پاسخ دادن
شعور به معناي قابليت پاسخ گفتن و عكس العمل نشان دادن است . زندگي پديده اي پويا و در تغيير است بنابراين بايد هميشه آگاه باشيد و بدانيد از شما چه چيزي مي طلبد . انسان باهوش بر اساس موقعيتي كه در آن قرار دارد با مسائل برخورد مي كند و انسان احمق براساس عكس العملهاي از قبل پيش بيني شده . اصلاً اهميتي ندارد اين عكس العملهاي از قبل پيش بيني شده از طرف چه كساني توصيه شده باشند . انسان احمق از اينكه به خودش وابسته باشد مي ترسد در حالي كه انسان آگاه كاملاً به خودش وابسته است و براساس بينش خويش عمل مي كند ؛ او به وجود خويش اطمينان و اعتماد دارد . او خودش را دوست دارد و به خودش احترام مي گذارد.
شعور و آگاهي از كف رفته را مي توان دوباره كشف كرد و تنها راه دوباره كشف كردن آن مديتيشن است . مديتيشن تمام موانعي كه بر سر راه هوش و آگاهي شما وجود دارد را نابود مي كند و از ميان بر مي دارد . در واقع عملكرد مديتيشن به نوعي نفي كننده است . مديتيشن سنگهايي كه راه جوشش چشمه ي دروني هوش و شعور شما را سد كرده اند و از ميان بر مي دارد .
هركس داراي قابليتهاي بسياري به صورت با لقوه است ولي بايد موانع موجود از سر راه اين قابليتها برداشته شود تا به مرحله ي فعليت برسند .
آگاهي و شعور ، رهايي يافتن از تمامي قيد و بند هاست و اينكه دوباره هرگز گرفتار آنها نشويم . آگاهي تنها از راه مديتيشن قابل كشف شدن است زيرا تمامي بندها تنها در بعد ذهني وجود دارند و خوشبختانه نمي توانند عميقتر به درون وجود شما رخنه كنند . اين موانع نمي توانند وجود شما را آلوده سازند و تنها ذهن را آلوده مي كنند . در صورتي كه بتوانيد از ابعاد ذهن خارج شويد از تمامي قيد و بند ها نيز رهايي مي يابيد و ديگر به آخر راه رسيده ايد . مديتيشن به شما راه رهايي از ابعاد ذهن را مي آموزد .
هنگامي كه شما بدون درگيري با ذهن آگاهانه آن را مشاهده مي كنيد و تنها يك شاهد هستيد، شعور خود را دوباره كشف نموده ايد . در اين صورت هر چه تاكنون بر شما رفته است را خنثي كرده ايد و كاملاً از بند آن آزاد شده ايد . در اين زمان است كه شما حقيقتاً فردي آزاد و رها و انساني واقعي هستيد . در اين حالت تمامي افقها از آن شماست .
شعور و آگاهي به همراه خود آزادي و رهايي مي آورد
تنهايي ؛ طبيعت خودتان
تنهايي به مثابه گل نيلوفري است كه در قلب شما شكوفا مي شود . تنهايي پديده اي مثبت و سازنده است . تنهايي شادي اي است كه چون شما فضاي خودتان را داريد و واقعاً خودتان هستيد به وجود مي آيد .
مديتيشن يعني شاد بودن هنگامي كه تنها هستيد ... هنگامي كه انسان چنين قابليتي را در وجود خويش كشف كند و ديگر براي شاد بودن وابستگي اي به كسي ، چيزي يا شرايط خاصي نداشته باشد ، احساس زنده بودن خواهد كرد . اين شادي چيزي است كه متعلق به شماست و ارتباطي با روز ، شب ، جواني ، پيري ، سلامتي يا بيماري ندارد . حتي پس از مرگ نيز اين شادي از آن ماست زيرا آن چيزي نيست كه به واسطه ي دنياي بيروني به وجود آمده باشد . اين شادي كيفيتي است كه از درون شما مي جوشد . اين شادي ماهيت طبيعي خود شماست .
سفر دروني سفري است به سوي تنهايي محض ؛ در اين سفر هيچكس ديگري نمي تواند شما را همراهي كند . شما هرگز نمي توانيد هسته ي مركزي وجود خود را با كس ديگري سهيم باشيد ، حتي عزيز ترين فرد در زندگي تان . هنگامي كه شما به درون مي رويد تمام ارتباط خود با دنياي بيرون را قطع مي كنيد . در واقع در اين زمان دنياي بيرون براي شما ناپديد مي شود .
عارفان حقيقي جهان را تنها يك « سراب » خوانده اند ، نه به اين علت كه واقعاً وجود ندارد بلكه به اين دليل كه براي مراقبه كنندگاني كه به دنياي درون سفر مي كنند دنياي بيرون محو و ناپديد مي شود . سكوت دنياي درون به اندازه اي ژرف و عميق است كه هيچ سر و صدايي نمي تواند به آن نفوذ كند . تنهايي مديتيشن به اندازه اي عميق است كه ورود به آن واقعاً شهامت و جرأت مي طلبد . ولي از همين تنهايي است كه سرور پديدار مي شود و از همين تنهايي است كه خداوند درك و تجربه مي شود . هيچ راه ديگري وجود ندارد و هرگز وجود نداشته است . تنهايي خود را جشن بگيريد ، فضاي پاك و خالص درون خود را جشن بگيريد و به اين صورت نوايي بسيار خوشايند از قلب شما ب خواهد خاست . اين نوا ، نواي آگاهي و مديتيشن است . آواز پرنده اي است كه در دوردست مي خواند . هنگامي كه اين پرنده مي خواند منظورش شخص خاصي نيست ، او مي خواند زيرا قلبش مالامال از آواز است ؛ ابر مي بارد زيرا پر است از باران ، گلبرگهاي گلها باز مي شوند و هوا را عطر آگين مي كنند زيرا آكنده از بوي خوشند ... ولي هرگز منظور آنها شخص خاصي نيست .
اجازه دهيد تنهايي شما به يك رقص تبديل شود .
خود واقعي تان
مديتيشن چيزي نيست مگر وسيله اي براي آگاه كردن شما از خود واقعي تان – كه توسط شما خلق نشده و كيفيتي است كه شما آن هستيد ؛ با آن به دنيا آمده ايد و تنها لازم است دوباره آن را كشف كنيد . هنگامي كه انسان خود واقعي اش را كشف كند ديگر هيچكس نمي تواند او را استعمار كند و از او بهره برداري نمايد ، ديگر كسي نمي تواند به او دستور دهد و او مطاع محض باشد . در صورتي كه انسان خود واقعي اش را كشف كند ، بر اساس نور دروني خودش زندگي مي كند و زندگي او زيبايي غير قابل تصوري خواهد داشت .
آنطور كه من مي بينم همه در موقعيتهاي اشتباه قرار دارند . كسي كه مي توانسته يك پزشك موفق باشد هم اكنون نقاش است و كسي كه قابليت آن را داشته كه نقاش خوبي باشد حالا يك پزشك است . به همين علت كل جامعه دچار هرج و مرج شده است . علت اصلي اين است كه هر كس توسط ديگران هدايت و راهبري شده است و هيچكس به واسطه ي بينش دروني خودش مسير زندگي اش را انتخاب نكرده است .
مديتيشن به شما كمك مي كند بينش دروني خود را وسعت و قدرت ببخشيد . هنگامي كه چنين اتفاقي مي افتد كاملاً آگاه خواهيد شد كه « چه چيز » شما را راضي و به شما كمك مي كند تا شكوفا گرديد . اين چيز هرچه باشد براي افراد مختلف متفاوت است زيرا هركس موجودي كاملاً منحصر به فرد است .