ترجمه های جدید
پنج احمق
بودا عادت داشت این داستان را بارها و بارها تکرار کند. پنج احمقidiots از دهی عبور
می کردند. مردم با دیدن آنان تعجب کرده بودند، آنان قایقی را روی سرشان حمل می کردند. قایق واقعاٌ بزرگ بود؛ آن پنج ابله تقریبا در زیرش له شده بودند، در زیر وزن آن تقریبا داشتند می مردند. و مردم سوال کردند، "چه می کنید؟" آنان گفتند، "ما نمی توانیم این قایق را رها کنیم. این قایقی است که به ما کمک کرد
از آن ساحل به این ساحل بیاییم. چگونه می توانیم آن را رها کنیم؟ به سبب همین قایق بوده که ما توانسته ایم به اینجا بیاییم. بدون آن، ما در آن ساحل می مردیم. شب بود و حیوانات وحشی در کمین بودند. ما تا صبح در آن ساحل زنده
نمی ماندیم. ما هرگز این قایق را رها نخواهیم کرد. ما از روی سپاسگزاری خالص آن را حمل خواهیم کرد."
این می تواند رخ بدهد. زیرا هر ذهنی ابله است. ذهن به این صورت احمق است. یادآوری ریشه ی واژه ی ابلهidiot زیباست. بلاهت idiocy (ایدیوسی) یعنی امری شخصی، چیزی خاص، چیزی که مخصوص خودت است، چیزی خودمحورeccentric. این معنی اصلی "بلاهت" است عمل کردن به روشی خودمحورانه.
ذهن همیشه بطور خودمحور عمل می کند. ذهن همیشه یک ابله است. انسان واقعاٌ هوشمند ذهن ندارد. هوشمندی از بی ذهنی برمی خیزد، خودمحوری از ذهن. ذهن خودمحور است و بی ذهنی خردمند بودن. بی ذهنی یعنی خرد، هوشمندی.
ذهن به دانش وابسته است، به روش ها، به پول، به تجربه، به این و آن. ذهن همیشه به
شمعک هاییprops نیاز دارد که به آن تکیه کند، به حمایت نیاز دارد. نمی تواند به خودی خودش وجود داشته باشد. وقتی فقط خودش باشد، می افتد.
بنابراین تلاش نهایی ذهن برای بازگشتن وقتی خواهد بود که به نوعی آگاهی رسیده باشی. ذهن خواهد گفت، "ببین، پس ما رسیده ایم." لحظه ای که چیزی درونت بگوید، "رسیده ام"، مراقب باش! حالا خیلی محتاط باش، هرگام باید با احتیاط کامل برداشته شود.